گزیدهای از داستانهای ایرانی و «مجنونِ سلما»
تاریخ انتشار: ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۷۳۰۴۶۶
آفتابنیوز :
کتاب «داستانهای نوشتا: از نویسندگان معاصر ایران (۱۳۸۵ تا ۱۴۰۱)» به انتخاب حسین آتشپرور در ۴۴۱ صفحه با شمارگان ۳۳۰ نسخه و بهای ۳۵۰ هزار تومان در انتشارات مروارید عرضه شده است.
در بخشی از «خانه داستان کجاست؟» به عنوان مقدمه به قلم آتشپرور آمده است: هر کدام از داستانهای این مجموعه بیشتر به طرح مسئله تا شرح حادثه میپردازد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از داستان برای بیان عقاید کمتر استفاده میکنند. از قهرمانها فاصله گرفتهاند و به شخصیت و فردیت نزدیک میشوند و به طرف ادبیات و هنر میروند. داستان را برای داستان میخواهند نه برای سیاست و در خدمت آن. داستانها شناخت درونیتر و عمیقتری از انسان و محیط او به ما میدهد. بیشتر نویسندگان امروز به داستان میاندیشند تا اینکه داستان را مستعمره و موضوع و یا ظرفی برای محتوا بدانند.
در مسیر داستانِ امروز میبینیم که به جزئیات و فردیت بیشتر توجه میشود. کمتر دخالت راوی را در آن میبینیم و یا با دانای کل روبهرو میشویم. اغلب نویسندگان داستانها، شهرستانیاند و هر کدام در اقلیم خاصی از ایران زندگی میکنند. تنوع زیست در آثارشان منعکس است. ما با راویان روایتها، شاد و غمگین به سفرهای دور و نزدیک، به گوشه و کنار جغرافیایی میرویم که سرزمین شریفشان زبان فارسی است. داستاننویسانی که هرکدام ویژگیها و زیست فردی خودشان را دارند و کمتر به یکدیگر شباهت دارند. نویسندگانی که تنها نقطه اشتراکشان جمع شدن در این مجموعه داستانی است.
در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: «داستانهای نوشتا» منتخبی است از موجودیِ داستانهای کوتاه ایرانی در سالهای ۱۳۸۵ - ۱۴۰۱ با تجربههای متفاوت و متنوع در زمان و مکان و موقعیتهای مختلف و از چند نسل ادبی. کتاب با داستانی از ابراهیم گلستان، که از نویسندگان خاص نسل اول است. آغاز میشود. در مجموع شصت داستان کوتاه از شصت نویسنده ایرانی به انتخاب حسین آتشپرور (متولد ۱۳۳۱)، داستاننویس شناختهشده همروزگارمان در این کتاب آمده است.
همچنین کتاب «مجنونِ سلما» نوشته جان دوست با ترجمه فاروق نجمالدین در ۲۱۰ صفحه با شمارگان ۳۳۰ نسخه و قیمت ۱۷۰ هزار تومان در نشر یادشده راهی بازار کتاب شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: جان دوست (متولد ۱۹۶۵، کوبانی) نویسنده سرشناس کرد اهل سوریه، اثر خود را «داستانی تخیلی درباره یک شاعر حقیقی» معرفی کرده است. ملااحمد جزیری، شاعری که در نقش قهرمان این رمان ظاهر میشود، نقشی تاریخساز در میان کردها دارد. او پایهگذار شعر کلاسیک کردی است و پژوهشگران کرد او را بزرگترین شاعر تاریخ ادب خود میشمارند و جایگاهی، چون جایگاه حافظ در ادبیات فارسی برای او قائلند. داستان این رمان با دلباختگی این شاعر در دوران جوانی آغاز میشود. او محصل علوم فقهی است که چشمش به جمال شاهزاده خانمی از امارتنشین «جزیره»، بزرگترین امارتنشین کُرد در دوران دولت عثمانی میافتد. با این همه میفهمد که آرزوی وصال او سرابی بیش نیست. شاهزاده خانم نیز با آنکه با همین یک دیدار، دلداده و شیدای محصل جوان شده است، مدتی بعد به اشاره خانواده و به قول خود او «به آنچه تقدیرش بوده» تن میدهد و به عقد یکی از امیران کرد درمیآید.
آن محصل جوان بعدها شاعری مشهور میشود و در دوران سالمندی شرح دلباختگی ناکام، اما همچنان فروزانش را برای یکی از شاگردانش روایت میکند.
جان دوست، در خلال روایتش از زندگی این شاعر، از ارتباطهای عمیق ادبی آن روزگار جامعه کرد با فرهنگ ادبیات ایران پرده برمیدارد. از روایت او میفهمیم که زبان فارسی در محافل ادبی این منطقه، که جزئی از قلمرو عثمانیها به شمار میرفت، چنان متداول بوده که به عنوان زبان غالب ادبی در شعر و نثر شناخته میشود.
منبع: خبرگزاری ایسنامنبع: آفتاب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۷۳۰۴۶۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مجنون گیلانی که دهها سال آوارهی دریا بود/ عشق لیلا با «کاجامه خوس» چه کرد؟
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، عبدالله یک جوان عادی گیلک بود که در سال ۱۳۲۸ لیلا همسر عزیزش را در از دست داد. از آن پس اما او دیگر عادی نبود و هرگز هم آن آدم سابق نشد. به قایقی کوچک نشست، سر به دریا گذاشت، و در اتاقک محقر روی قایقش به زندگی ادامه داد. با ادامه پیدا کردن این وضعیت کمکم در میان محلیها به «کاجامه خوس» معروف شد یعنی فردی که در کجامه [اتاقک کوچکی که در قایقش ساخته بود] میخوابد و شد قهرمان بسیاری از شعرهای گیلکی عاشقانه. در اردیبهشت ۱۳۵۳ گروهی از صیادان محلی کاجامه خوس را پس از مدتها بیخبری در قایق فرسودهاش دیدند. این ماجرا اینقدر عجیب بود که بلافاصله گزارشش در روزنامهی اطلاعات (۲ اردیبهشت ۵۳) به این شرح منتشر شد:
«کاجامه خوس» پیر افسانهای گیلان که زندگی حیرتانگیز او در اشعار محلی گیلک و فولکلور این قسمت از کشور ما اثر فراوان داشته زنده است!
دیروز [چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۵۳] جمعی از صیادان محلی، پس از سالها بیخبری از این مرد افسانهای، بار دیگر او را در قایق کهنه و فرسودهاش که از ۲۵ سال پیش تنها خانهی اوست، یافتند.
خبر زنده بودن «کاجامه خوس» بهسرعت در گیلان دهان به دهان گشت و یک بار دیگر جمعی از شعرا و محققین فولکلور گیلان به سراغ او رفتند تا مردی را که یک ربع قرن، به امید دیدار «لیلا» همسر از دسترفتهاش، در دریا سرگردان است، از نزدیک ببینید.
پیر کاجامه خوس در سراسر جهان تنها کسی است که چنین زندگی حیرتآوری دارد: او ۲۵ سال تمام است ک در اتاقکی در گوشهی قایق فرسوده خود، یکه و تنها در دریا زندگی میکند. در تمام این مدت یک بار پایش را به میان مردم نگذاشته، نه نام خود را به یاد میآورد و نه از گذشت روزگار خبری دارد.
آنها که از گذشته «کاجامه خوس» خبر دارند میگویند:
سرنوشت او این است که یکه و تنها در دریا بمیرد و قصهای به قصههای شورانگیز دلدادگی زمان ما افزوده شود.
او ۲۵ سال پیش لیلا (همسر زیبایش) را در دریا از دست داد و با مرگ همسرش زادگاه خود خشکبیجار را ترک گفت... دو اسلحهی روسی به مبلغ هفت قران از دو ملوان روسی که آن روزگار در کشتیهای تجارتی کار میکردند خرید و با قایق ماهیگیری خود، زندگی در دریا و مردابهای دوردست و خالی از سکنه را آغاز کرد...
حالا پس از سالها او در ساحل مرداب نیلیرنگ بندر پهلوی جایی که جز صدای مرغان وحشی و نجوای باد در دل برگهای درختان صدایی نیست، اقامت گزیده است...
خبرنگاران ما در رشت و بندر پهلوی که دیروز [چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۵۳] ساعتی را با «کاجامه خوس» گذراندهاند، مینویسند: با گذشت هر بهار یک خط به بدنهی قایق خود و یک خط به درخت قطوری که با آن الفتی دیرینه دارد، میکشد تا به حال ۲۵ خط به نشانهی ۲۵ سال سرگردانی در دریا به تنهی درخت و قایق او کشیده شده است... خوراک او ماهی و مرغان دریایی است... شبهای جمعه، چند فانوس در اتاقک داخل قایق خود برمیافروزد و چشم به راه لیلا میماند. تا سپیدهدم در خیال، با همسر از دسترفتهاش گفتوگوها دارد...
مردم میگویند: نام اصلی کاجامه خوس عبدالله است... و دهها شعر محلی و ترانههای فولکلوریک و بومی که با زندگی گیلانیها عجین شده، یادآور خاطرات اوست.
ترجمهی یکی از این اشعار چنین است:
عبدو، بیا که دیگر کلبهی تو سوخت...
و تنها پاروهای نیمسوختهات به جا مانده...
بیا عبدو، ای پیر دریا که قایق خانهی توست
بیا که فانوس است هم خاموش است
مبادا... که اسیر توفان شده باشی
باد میوزد...
موجها را میلرزاند...
و عبدو سرگردان در دریاست...
۲۵۹
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1899058